متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

جوجه سار دوست جدید متین

مانان خوشکلم یه روز که بابایی از سرکار برگشت من و تو خپاب بودیم وقتی بیداز شپم دسدم یه پرنده تو دست باباست بابا اونو گذاشت تو حمام  . تو به جوجه سار عکس العمل نشون میدادی جیغ می کشیدی و لی جرات نداشتی طرفش بری . بابا رفت از دوستش براش قفس گرفت اونو گذاشت تو سبد از اونجایی که عزیزشوم حیاط داشتن اونو بردیم اونجا اول تا یک روز چیزی نخورد ولی بعد با لصرار بابایی برای نگه داشتنشو با تلاش بابا برای نون و دانه دادن بهش شروع به غذا خوردن کرد . و نکته جالب اینه که هر وقت از خونه عزیز میایم با جوجه سار هن خداجافظی می کنی 
26 آبان 1395

تولد مامان

متین جونم امسال خیلی دوست داشتم تولدم خاص باشه . اینو به خاله نسترن هم گفته بودم که دوست دارم بابایی منو سورپرایز کنه ولی این اتفاق از جانب زندایی حسنی و دایی حمید افتاد و روز پنج شنبه 20 آبان , بابایی با مامانی مهین و زندایی حسنی و دایی حمید اومدن مامانی گریه اش گرفته بود .و واقعا تصورش رو نمیکرد اینقدر سورپرایز بشه . بعد با یه کیک که عکس مامانی و تو روش بود . خیلی خوشحال شدم اون شب فقط خدا رو شکر می کردم تو هم خیلی خوشحال بودی . کلی کادو هم مامانی هدیه گرفت بلوز پاور بانک لباس و دایی حمید و زندایی کیف عطر روسری قاب عکس واقعا شرمندمون کردن . خیلی زحمت کشیدن . خلاصه کلی عکس گرفتیم کلی خندیدیم و شاد بودیم . و آخر شب رفتیم خونه عمه مامانی و با...
21 آبان 1395

مامان دانشجو

سلام مامانی خوشکلم ّ مامانی امسال بعد لز 10 سال که از دانشگاه رفتنش میگذره تصمیم گرفته که دوباره درس بخونه . اما الان برخلاف سال 81 که دانشگاه قبول شده ازدواج کرده تو رو داره و میره سرکار . اونهم ارشد با این درسهای سختش . خلاصه مامان با مدیرش صحبت کرده که پاس شیر رو استفاده نکنه .و به جاش بیاد دانشگاه . پنج شنبه صبح هم کلاس داره که مامانی قبول کرده تو رو نگه داره . مامانی میگه از وقتی 2 ونیم نمیام خونه تو جلوی در منتظری تا من بیام . امروز چهارشنبه هم یعنی 5 آبان به گفته مامانی موبایل رو برداشتی گفتی ماما چشمات رو می مالیدی و ناراحت بودی و بهانه می گرفتی . مامان جون می دونم برات سخته . منو ببخش ای کاش وقتی جوون تر بودم و کم مسئولیت تر ...
5 آبان 1395
1